ا
وزن دوری یا متناوب ، وزنی است كه هر مصراع آن از دو قسمت تشكیل می شود و قسمت دوم، تكرار قسمت اول است. به عبارت دیگر، در وزن دوری، هر نیم مصرع در حكم یك مصراع می باشد ، مانند وزن شعر زیر كه مفتعلن فاعلن// مفتعلن فاعلن است: بار غمت -UU-/می كشم -U-/ وز همه عا -UU-/ لم خوشم-U-
كه هر مفتعلن فاعلن گر چه نیم مصراع است اما حكم یك مصراع را دارد.
مشخصات اوزان دوری:
1) بعد از پاره اول هر مصراع وقفه یا مكثی بالقوه یا بالفغل هست ، چنان كه در شعر فوق بعد از بار غمت میكشم و گر نكند التفات مكثی می توان كرد.
2) وزن دوری از اركان متناوب درست می شود نه از تكرار یك ركن ، مانند وزن شعر فوق كه از تناوب مفتعلن و فاعلن درست شده است.
3) هجای پایانی نیم مصراع اول مثل هجاهای پایانی مصراع ها همیشه بلند است اما به جای آن می توان هجای كشیده یا كوتاه بیاید.
4) هجاهای هر مصراع اعم از كوتاه یا بلند زوج است و معمولا هر نیم مصراع هفت یا پنج هجا دارد.
تعداد اوزان دوری زیاد است اما سه تا از آنها جزء پر كابرد ترین اوزان محسوب می شود:
1) مفتعلن فاعلن// مفتعلن فاعلن:
صبح بر آمد ز كوه چون مه نخشب ز چاه
ماه بر آمد به صبح چون دم ماهی ز آب
-----------------
دلبر جانان من برده دل و جان من
برده دل و جان من دلبر جانان من
2) مستفعلن فعولن// مستفعلن فعولن( مفعول فاعلاتن // مفعول فاعلاتن ):
دل می رور ز دستن صاحبدلان خدا را
دردا كه راز پنهان خواهد شد آشكارا
-----
جز پیش ما مخوانید افسانهٔ فنا را
هرکس نمیشناسد آواز آشنا را
از طاق و قصر دنیاکز خاک وخشت چینید
حیفاست پستگیرید معراج پشت پا را
3) مستفعل مفعولن// مستفعل مفعولن( مفعول مفاعیلن // مفعول مفاعیلن):
دایم گل این بستان شاداب نمی ماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی
4) فعلات فاعلاتن // فعلات فاعلاتن
همهکس کشیده محمل به جناب کبریایت
من و خجلت سجودیکه نریختگل به پایت
نه به خاک دربسودم نه به سنگش آزمودم
بهکجا برم سری راکه نکردهام فدایت
5) مفاعلن فاعلن// مفاعلن فاعلن:
جهان فرتوت باز جوانی از سر گرفت
به سر ز یاقوت سرخ شقایق افسر گرفت
6) مفاعیل فعلن // مفاعیل فعلن ( فعولن فعولن فعولن فعولن ):
سلامی چو بوی خوش آشنایی
بدان مردم دیده روشنایی
درودی چو نور دل پارسایان
بدان شمع خلوتگه پارسایی
نمیبینم از همدمان هیچ بر جای
دلم خون شد از غصه ساقی کجایی
7) مستفعلن فع //مستفعلن فع( مفعول فعلن // مفعول فعلن ) :
آیینه بر خاک زد صنع یکتا
تا وانمودند کیفیت ما
بنیاد اظهار بر رنگ چیدیم
خود را به هر رنگکردیم رسوا
8) مفاعلن فعلاتن // مفاعلن فعلاتن :
مکن سراغ غبار زپا نشستهٔ ما را
رسیدهگیر به عنقا پر شکستهٔ ما را
گذشتهایم به پیری ز صیدگاه فضولی
بس است ناوک عبرت زهگسستهٔ ما را
9 ) مفتعلن مفاعلن // مفتعلن مفاعلن :
بیثمری حصار شد در چمن امید ما
طرهٔ امن شانهزد سایهٔ برگبید ما
آینهداری فنا ناز هوس نمیکشد
خط به رقمکشیدهاند از ورق سفید ما
------
فقر نخواست شکوهٔ مفلسی ازگدای ما
ناله به خواب ناز رفت در نی بوریای ما
شکرقبول عاجزی تا بهکجا ادانیم
گشت اجابت از ادب درکف ما دعای ما
10 ) فاعلن مفاعیلن // فاعلن مفاعیلن( فاعلات مفعولن // فاعلات مفعولن):
باز آب شمشیرت از بهار جوشیها
داد مشت خونم را یادگل فروشیها
ناله تا نفس ید من به سرمه خوابیدم
کرد شمع این محفل داغم از خموشیها
11)
ایگداز دل نفسی اشک شو به دیده بیا
یار میرود ز نظر یک قدم دویده بیا
فیض نشئههای رسا مفت تست در همهجا
جام ظرف هوش نهای چون می رسیده بیا
12)
نرسیدی به فهم خود ره عزم دگرگشا
به جهانیکه نیستی مژه بربند و درگشا
زگرانجانیات مبادکه شود ناله منفعل
به جنون سپند زن پی منقار پرگشا
13) مستفعل فع// مستفعل فع
چندان كه گفتم غم با طبیبان
درمان نكردند مسكین غریبان